دست های تو!
هیراد عزیزم جدیدا یاد گرفته دست بزنه...
نمی دانم این دست های کوچک فردا چه خواهند کرد، بر روی کلاویه های یک پیانو دلنوازی می کنند، بر تخته ای سیاه نقش دانش می زنند یا تیغ جراحی را مرهم هزاران درد می کنند، نمی دانم قرار است قلم به دست بگیرند و تجسم بزرگترین رویای محقق نشده من باشند (نوشتن) یا بر جسم بی جان یک چوب تندیس یک عشق را کنده کاری کنند ... نمی دانم این دست های کوچک فردا چه خواهند کرد اما امروز بر روزهای من شور و شوق می ریزند... عاشقم می کنند... وقتی لمسشان می کنم حس می کنم چه قدر زندگی رویایی شده، در همهمه ی این همه خستگی تازه ام می کنند، تمام آرزوهایم را زنده می کنند، مرا به آن سوی این دنیا می برند... کاش می دانستی چه قدر عاشق این دست ها هستم!!!!!!!!
این هم هدیه فاطمه خاله زهره برای پسر گلم که اینقدر شیرین دست میزنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی